آروشاآروشا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

عشق مامان

دخترم وقتی به دنیا اومدی تمام هستی برای من رنگ جدیدی گرفت .

هوای پاک و سالم

دختر شهر موشا دیروز همراه مامان جون و بابا جون رفتیم به دل صحرا . چه هوای خوبی . چه منظره دست نیافتنی بود . در حالی که آسمان آبی و تکه های ابر سفید در اون بود . یه کوه بلند که با برف پوشیده شده بود اون بالا خودنمایی می کرد که متوجه می شدی هنوز زمستان است .اما وقتی کمی پایین تر را می دیدی دامن کوه سبز و زیبا بود که شک می کردی شاید بهار آمده !!!!!!!!!!!! آره دختر خوشکل اینم یکی از نعمتهای خداونده که به ما داده . و تو هم در این میان دوق زده شده بودی و دنبال چند تا سگ افتادی و می گفتی گاگا . هاپو .   ...
30 دی 1391

بالاخره بزرگ شدم

قربونت برم عروسک مامان امروز اولین باری بود که بعد از حموم حوله مانتویی پوشیدی . آخه تا الان اینقدر کوچولو بودی که نمی تونستم تنت بپوشم . اما امروز بزرگ شدی . خانوم شدی . عسل شدی . وای که خیلی خنده دار بودی مامان جون . خودت هم کلی ذوق کرده بودی چون از اون حوله استخری و نوزادی راحت شده بودی . تازه دلت هم نمی خواست که درش بیارم و همش از دستم فرار می کردی تا لباساتو نپوشم . ...
25 دی 1391

عاشقانه های مامان

دخترم ، پاره تن من هر لحظه که می گذره بیشتر از قبل عاشقت می شم . با نگاه کردن به خنده هات و راه رفتن بدون تعادل و حتی بوسه های شیرینی که روی گونه ام می ذاری احساس زنده بودن به من می بخشی . احساس شادی . احساس خوب خوشبختی . لذت خوشبختی رو قبلا هم حس کرده بودم زمانی که با بابای مهربونت زندگیمون رو آغاز کردیم .اما الان یه جنس دیگه داره . یه زندگی سه نفره ، یه زندگی خوب و آروم . خداواندا از تو ممنونم به خاطر این دو هدیه آسمانی که به من عطا کردی . این عکس اولین لحظات زندگیت توی بیمارستان هستش که من اینجا تو رو مثل یه فرشته می بینم .   ...
17 دی 1391

گردش در زیر آسمون آفتابی زمستون

عزیز دلم دیروز به صحرا رفتیم و بعد از مدتها که به خاطر هوای سرد بیرون نرفته بودیم . کلی به همه ما خوش گذشت . جلوی آفتاب داغ نشستیم و کنارمون آتیش روشن کردیم .تو هم که عاشق این ور اون ور رفتنی کلی کیف کردی . البته عکس های قشنگی هم گرفتم . یه عکس خوشگل هم تو بغل بابا جون ...
13 دی 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عشق مامان می باشد